از لابه لای ابرها میدید باران
من را گمانم داشت میپایید باران
یکباره میخواهد بریزد بر سرمن
گویی ندارد ذرهای تردید ، باران
آری مسلسل وار میخواهد بکوبد
هر دانهاش دارد به سر تشدید باراندلگیرتر شد آسمان با ابر تیره ؛
اخطار خود را داد با تهدید ، باران
گفتم ببین اقبال را ، ای وای بر من
ماشین خود را شستم و بارید باران
علی صادقی