بر درخت آرزوهای بی برگ

بر درخت آرزوهای بی برگ
گاهی دستت به شاخه‌ای بند است
و می‌دانی که
آن خُشکْ شاخه خواهد شکست
و درمی‌مانی
که ساکن بمانی
یا که رها کنی
برای چند لحظه بیشتر درنگی
بجنگی
یا به دست خودت
خودت را
به سقوطی قطعی بسپاری


محمد شریف صادقی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.