ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
هربار گفتیم
کسی را دوست داریم
که در تنهایی اَش
با گُل هایِ اطلسی حرف می زند
دیوی ، پُشتِ پرده پنهان شده بود که ندیدیم
هربار گفتیم ...عشق
پروانه ای بر اوجِ خاکسترِ جهان نشست
شکوفه ای افسرد
شکوفه ای پژمرد
هربار گفتیم
گُل زردی تنهاست
یا ، شهری پاییز را دیده است
کالسکه ای ، عبور کرد ، که تجمّلِ چرخ های اَش
برشانه هایِ ما گذشت
حالا ...
میخکوبِ ، کدام حادثه ایم
که حوصلۀ شب بو ها
ساقۀ گُلِ مریم را ، فراموش کرده اند
یا گُل پامچال غرقه در نومیدی ست
حالا ...
هنگامِ غوطه ور شدن
در اندوهِ یک شقایق است
که عشق را می فهد ، وُ
دست های اَش شکوفاتر از نیزه هایِ خورشید است ...
فریدون ناصرخانی کرمانشاهی