شانه ات را یاد کردم اشک بر چشمم نشست

شانه ات را یاد کردم اشک بر چشمم نشست
حسرت دیرینه ناگه بر دل تنگم نشست
یادت افتادم خیالت پر زد و پروانه شد
پرزد ایامم چنان رفت از دل تنگم گذشت
یاد ایام خوشی یا غم زیادم یاد شد
دل بهار جان شد و پاییز را بازم گذشت


زینب آبرون

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.