یا ربّ بنما نظری برحالِ زارِ ما
در پسِ این غبارِ دلِ غمبارِ ما
چکه کند خون از این گهواره
ترحمی بنما برچشمان اشکبارما
کی به سر رِسد یاربّ،چشم انتظاری
بر این دلای شکسته،خود بکن کاری
چون آید قائم آل احمد،عزیزِ زهرا
به پایان می رسد،گریه و زاری
رخ نماماه چهره،عالمی حیران توست
عالمی در پسِ آن دشمن عیان توست
جورگشته بی شمار ،ازدست فرعونیان
خطِ بطلان جفا، آغازِ جهانِ توست
چون یار آید،گل به گلستان شِوَد
ماه شاد و،لب به لبخند گُشاید
نقاب از لقا ، افتد بر زمین
تراب از اغبر رخساره شویَدرامین آزادبخت