من همونم که دلش تنگه برات

من همونم که دلش تنگه برات
دل تنگش پر آهنگه برات
دل من آتش و چشمم پُرِآب
بین چشم و دل من جنگه برات

من همون شبنم سرما زده‌ام
در تب پنجره، درجا زده‌ام
پشت این پنجره گُل کاشته‌ای،
چادر از بهر تماشا زده‌ام


تو گُلستان گُلی، من چمنم
همه بستان زتو شد جان و تنم
هر کجا برگ و گُل و شاخه، تویی
هر کجا خاک و گِل و سبزه، منم

من همونم که پر از یاد توام
گرچه دلسوخته‌ام، شاد توام
من خراب همه، آباد توام
بندی عشقم و آزاد توام

من همون مرغک دلسوخته‌ام
شمعی از عشق تو افروخته‌ام
رسم دلدادگی و دلبازی
همه از عشق تو آموخته‌ام

دل من دفتر آهنگه برات
دل من مرغ شباهنگه برات
تو همونی که دلش سنگه برام
من همونم که دلش تنگه برات


محمد آموزگار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.