دوباره خاطره ها لبریز از غم شد

دوباره خاطره ها لبریز از غم شد
دوباره شب شد ودل پر زماتم شد
خیالی توست ومن گوشه ای دنجی
دوباره نفس برای من سم شد
دوباره نقش بسته تصویرت
چنانکه ماه تابان به عالم شد
دوباره باز منو خیال وخاطره ها
بیاد لعل لبت دیده ام نم شد
مکن خراب تر زین خرابه را جانم
دلم شکسته شد وقامتم خم شد
خیال هر شب من آرزوی دیرینم
من در طلبت سوختم دنیا جهنم شد
دانی که چرا زین قلمم غم بارد امشب
زان روی که جورش مصرع این غزلم شد
یوسف چه نویسی ز غمت شعرو غزلی را
هر آنکه نوشت رسوای دو عالم شد

عبدالواسع یوسفی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.