بعد از آن شب سپیده بر آمد

بعد از آن شب
سپیده بر آمد
از لای موهایم
لحظه ها
از درد ،
ایستاده
گریستند
و روح زانو زده ام
هرگز برنخاست
بغض های
کمر شکسته
شدند
سردرد



بعد از آن شب
تعریف های
زیادی
برای
مرگ
داریم...
باید
در گوشِ
بچه های به دنیا نیامده
از آن
نه
شعر باید خاند
که سایه‌ی شومِ
گذشته
از سرشان
به خیر گذشت
و هیچ چیز
از دست
نداده اند...
باید بروند
آواز های
بهاری را
از گنجشک های
صبح
یاد
بگیرند...


آرزو ملک آبادی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.