هر جا که دیدم چهره ای در هَم شده

هر جا که دیدم چهره ای در هَم شده
یا آتشی پنهان که خاکستر شده
پایی نمانده از گریز، پای دِگَر هم خم شده
در جای دیگر ای خدا، آهن ز سردی خم شده
این جهان و زندگی سر سخت شده
دوست و اغیار و عزیزان، کم شده
با همه رنجش، و سختی ها گذشت
می رسد اما، ولی ایام سختی هم گذشت
می رسد ایام نیک و آن همه سختی گذشت
روزگارِ روشنی از راه دوری می گذشت
می گذشت اما گذشت، صبح امیدی می رسد
صبح روشن روزگارِ آرزو هم می رسد

ابراهیم معززیان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.