ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در میکده گفتند که انگار خدا بود
اما به خدا پشت به ما و به خفا بود
گفتند به پرونده ات ار کار بدی هست
گردی تو مجازات ، ولی حرف ِ خطا بود
گفتند مباد کیسه بدوزی ز زر و سیم
پس از چه برای خودشان راه ِ بقا بود؟
در معرکه ی فانی ظلمتکده ی دهر
سهم دل من خانه پُر از رَخت ِ عزا بود
یک عمر که خواندیم نماز ، از چه پریشان
راه همه از سمت ِ دل ما که سوا بود
از هر طرفی دست ِدعا باز نمودیم
رنج و غم و اندوه فقط سهم و سزا بود
در سفره که گسترده شده بهر تناول
از روز ازل قسمت ما رنج و بلا بود
این جام که ما را ز می اش طرد نمودند
دیدیم که انگار همه زیر قبا بود
وقت سحر و بانگ اذان ، جای عبادت
هنگام جدایی ِصف ِ شاه و گدا بود
گر حکم مرا توی جهنم بنویسند
با خنده بگویم که ز حِکمَت وَ قضا بود
فریما محمودی