ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
باید آغاز کنم چونکه فردا دیر است
پای دل باز کنم چونکه در زنجیر است
باید از شب بِرَوَم سوی سحر
شعر شب زنگ دل و قافله شبگیر است
باید از روزن واژه بروم آنسوی نور
پشت این پنجره ها آینه هم دلگیر است
باید از فاصله ها فاصله گیرم همه عمر
بین من با دل من فاصله هایی پیر است
من که از چاه جنون سطل پر از عشق بُرون آورد
تشنه لب ماندن از این آب مرا تقدیر است
من که شب تا به سحر سوی خدا نالیدم
آه من نافله و ناله من تکبیر است
((من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم))
پاسخم جنس شب و رنگ جوابم تیر است(تیره است)
من که پیش از سحر عاطفه بیدار شدم از خوابم
دلم از عاطفه و مهر و محبت سیر است
من که از پنجره شعر جهان را دیدم
شعر من ورد زبان گشته و عالم گیر است
مهدی عبداله زاده