شبانگاه در آن دم که بر می آید ماه

شبانگاه
در آن دم که بر می آید ماه
مشتی از خود راضی نا سر به راه
همچون مگسان دور شیرینی
که هر جا غذا باشد می بینی
با چاپلوسی و چرب زبانی
می ستایند آن ماه اسمانی
من در آن دم
یاد تو را زنده کنم


کمال بلوچ

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.