شرابخانه‌ی دل شد خرابِ چشم سیاهت

شرابخانه‌ی دل شد خرابِ چشم سیاهت
دلم شکستی و رفتی ولی فدای نگاهت

نبود و بود منی تو، قسم به رنگ لبانت
به روسریِ سپید و به گیسوانِ سیاهت

کمانِ ابروی تیزت چه تیرها که نریزد
امان امان که نباشم حریفِ هر دو سپاهت

چقدر موج تضادست میان عاشق و معشوق
فِراق در دل ما و فَراغ در رخِ ماهت

کجا بدون تو باشم که پَر شکسته نباشم؟
کجا بدون منی تو؟ خدا به پشت و پناهت


علی محمد ابراهیمی شیرازی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.