از نگاهت سوژه هایی بکر دارم من ولی

از نگاهت سوژه هایی بکر دارم من ولی
ترس دارم تا بگویم یک جهان عاشق شوند

ترس دارم تا ببینند آن رُخَت را عاشقان
بهتر از من وصفِ رویت را به جان ناطق شوند

چشم هایت را اگر بینند ، حتی زاهدان
می پرستند آنقَدَر تا در رهت فاسق شوند

ترس دارم چون که خوبان را ببینی از دلم
بگذری و در نگاهت دیگران لایق شوند

یا که نا اهلان بخوانند از تو یا...ای وایِ من
من بمیرم گر دلت را ناکسان سارق شوند

حس و حالم را نگفتم ترس دارم دیگران
با تو بی دلواپسی در گفتنش صادق شوند

در دلت یک ساحلی از وسعِ دریا سهم من
ترس دارم دیگران آسوده دل ، قایق شوند

از نگاهت من نگویم چون که حتی واژه ها
ترس دارم جان بگیرند آن رُخَت شایق شوند

آنقَدَر محوت شوم یا دل دهی یا جان دهم
تا که آخر هم دو چشمم بر دلت فایق شوند


فاطمه محمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.