خسته افتاده یکی سنگ به راه

خسته افتاده یکی سنگ به راه

مه گرفته کمر ِ کوهستان

صخره آسوده به طوفان ِ بلا

چهره اش خط خطی عمر ِ دراز

باد می آید و بی هول و ولا

می وزد آهسته در خم ِ کوهستان

می شود زاده گلی از نفس ِ گرم زمین

قُله از دور، نگاهش به زمستان ِ گذار

می رود کوهنورد

مقصد ش تا افق ِ فاصله ها ناپیدا

حسین زرتاب

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.