آن نخستین لحظه ی‌دیدار, یادم هست

آن نخستین لحظه ی‌دیدار, یادم هست
دم به‌دم دود و دم سیگار یادم هست
داخِلِ لیوان برایم چای می دادی!
انتظار شربت افطار, یادم هست
پشتِ گوشی صحبت از آینده می کردی
تا سحر هم صحبت وبیدار ,یادم هست
رو برو در صورت خورشید می دیدم
عطسه کردم بس شدم بیمار, یادم هست
خواستی تب را کنی پایین به این باور
کهنه را تر کردی و تکرار, یادم هست
رمز و راز گوشی‌ام را باز می کردی
هی رسید از تو به من آزار, یادم هست


سیدظاهرموسوی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.