پراکندست در دستان و

پراکندست در دستان و
چشمان و
گاهی تلاش.
زیبایی کدام است
در رنگ ها.
سوی ها.
کلام ها .گزینش ها.
خاطره ها .و
گاهی دل.بی خبر.
مراد حاصل نمی شود.
مگر .
قایقی بسازیم برای عبور از طوفان و
مرداب های راکد.
بی شک. بینش
. در زیبایی نمره خوبی ندارد.
صبحگاه چراغ روشنایی . چوب دست دل بی خبر.
شامگاه پناهگاه.
پس از سال ها. آیا پدر زیبایی را می شناخت.
آیا دخترانی که هر یعد ازظهر
در بلندهای تپه. به شالیزار ها می نگریستند
در پی رمز های زیبایی بودند.
نگهبان شب هر دم تعداد عاشقان را می شمرد.
تا ترازوی عشق را میزان کند.
تا رنگ های خروشان را روشن سازد.
و پل پیروزی را استوار سازد و
بگوید
عقل تعطیل.
پدر بخاطر تو درختان کهن باغ را از جا کند.
تا آرام بگیری.
مزه عشق را بچشی.
دو باره رو یا ببینی.
و عاقل نشوی.

علی محسنی پارسا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.