دستِ خالی سرود باریدم

دستِ خالی سرود باریدم
در هجومِ بغض....در تمامِ سکوت

گفتم, ندیدمش ولی دیدم
گفتم, نخواستمش
اما...
همیشه اشک باریدم

بوی جامه خیسش
طعم غُصه بود و باران بود
طعم مزار و بدنامی

من, در انزوا و سکوت
من, در میان قحط سالِ بلوغ
من, انارِ نارس پاییز
من, گلو...گاهِ بی فرجام
.
.
.
باید به خانه برگردم
باید به گریه برگردم
باید دوباره برگردم
باید... دوباره....بر...گردم


قاسم بیابانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.