| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
یکی پرسید
اهل کجایی ؟
از کدام قبیله ای ؟
با کدام لهجه سخن می گویی ؟...
مرا با قوم و قبیله چه کار
در عصر غارت ریشه ها ؟!..
مرا با قوم و قبیله چه کار ؟
که آبشار ،
کنایه از روح پرآشوب من است ....
و دریا ،
استعاره ای ست از رنج های
بی شمارم
چه می پرسی ؟
از خاموشی هزارها
هجرت پروانه ها
تماشای معصومانه گل ...
چه می پرسی ؟
که ماجرایی نیست ،
شاعری که گاه گداری تک بیتی
برای شکوفه ها می سرایم ...
ای کاش پاییز را بیشتر می شناختم !
ای کاش سخن گفته بودم با آب
ای کاش آب ها رنگ دیگر بود ...
راستی ،
چرا کویر سهم ماست
وقتی این همه دریا داریم ؟!
چه بیهوده کاری ؟
چه بود این کوچ زود هنگام ؟
باور نمی کنم
خاموشی زمزمه آب را ...
اکنون کدام شعر
کدام شاعر
این همه عشق را برایت
خواهد سرود ؟...
ای از قبیله کهکشان !
گاهی بهار باش
و فردا
وقتی کوچه های بامداد
از رقص گندم و سیب
از سرود برکه و ماه
بشارت دادند ،
تو هم با چشمه آشتی کن ..
وقتی گنجشک ها در باغچه همسایه
سنگ تمام گذاشتند ،
تو هم نشانی ابرهای سرگردان را
پیدا کن ..
گاهی بهار باش
شاهانه عشق بورز
ای رازگونه
همچو شب یلدا
ماه یا ستاره
چه فرقی می کند ،
وقتی چشمان تو روشن باشد...
گاهی
بی بهانه باش
بی بهانه عشق بورز
بی بهانه باش
بی بهانه ...
#کوثر_صارمی_مقدم