وبال گردنت هستم, مرا هم از سرت وا کن...

وبال گردنت هستم, مرا هم از سرت وا کن...
تمام عمر گشتم من , مرا هم زود رسوا کن

نه پیدا می شود راهی , نه درمان می شود دردم
نمی خواهم چنین حالی,مرا هم زود احیا کن

مثال ساحلی خشکم , کنار کوهی از سختی
بساط عیش برپا کن, مرا هم زود دریا کن


اگرچه سخت و دلگیر است , دنیای پر از دردم
بیا ای آخرین امید , کمی با من مدارا کن...


چه تقصیر است این دل را , که دائم فکر ناولهاست
بساط عمر برچیدم , مرا هم مثل رویا کن...

خراب و خسته و خونین , دل کوچکترین باشد
تو بشنو درد این دل را, مرا هم زود برپا کن

قدرت اله نصرآبسردی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.