ما نفس هامان بلاست

ما نفس هامان بلاست
در میان مردمانی که آزادی را
اسارت می دانند
و زنجیرهای خود را
سالهاست می بوسند
مردمانی که گوش هاشان کر
و کفش هاشان فرسوده تر
ازشنیدن, و فریاد برآویختن است

آزادی
تو از نوادگان کدام ققنوسی
که بر فراز قله ی هستی
آرام نشسته ای
ای تنهاترین جمع
و پنهانی ترین آیینِ خاموشان
نامت را روزی بر سارها خواهم آویخت
و زانوان دارها را به تعظیم از تو
خواهم شکست
من میدانم
روزی تو را در میدان آزادی
سرخواهم داد...
و تو مرا در آغوش میگیری

فاطمه سعدی آل کثیر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.