| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
دوخته ام چشم
به نگاه سرد خدا
باخته ام دل
به قلب یک بلای آشنا
خیره بر آینه ای که
با هم شده ایم , پیر
پازل ذهنم , پاشیده تر از پیش , مرا
می کشد به عمق یک معمای بی جواب
می سوزم در آتشی
که دودمان وصلتم , شده خاکستر
می خواهم دوباره زاده شوم
باز تو باشی در مسیر آرزوهایم
نفس هایم
لذت عذاب عشق تو
تسکین عصب هایم
در میدان چشمانت بزن دارم
در میعادگاه عشق , خاکم کن
بی قرار تو, هر شب
بی خواب و در خواب
هر وقت و بی وقت
گرفتارم
رهایم کن
زندان غریبی است این دنیا
در سلول عشق تو
مانده ام محبوس
آز آن وقتی
که گفتی: عشق یک بازی است
سازها , آوازها , درگوشم
نت های پراکنده
به حال خود رهایم کن
از تو جدایم کن
زیر آوار قلم
حرف های دلم
جان می دهد
کتاب تازه ای نخواهم نوشت
دلم می گیرد از پایان
با یک نقطه ی بی جان.
فرحناز نخستین شکوری