من شاکیم, عمری پر از دلواپسی رفت

من شاکیم, عمری پر از دلواپسی رفت
در هر نفس یک سال, فصل بی کسی رفت

با دوربین و چشم و هر ابزار و هوشی
در پوشش و بر انتخابم بررسی رفت

ما معترض بودیم, هر کس سر نشین شد
برچسب زد, مارا و چون خار و خسی رفت


بر کوه ثروت خفته بودیم و هر از گاه
یک دزد آمد از کنارش هر کسی رفت

این روز های عمر من ناباورانه
در اختناق و تیرگی, طعم گسی رفت

فرهنگ های پست, جای این تمدن
آمد, و چندین نسل با دلواپسی رفت

محمد جلائی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.