پشت یک پنجره تا صبح خَمیدَن سخت است

پشت یک پنجره تا صبح خَمیدَن سخت است
دیدن و گفتن و یکباره ندیدن سخت است

من از آن روز که عاشق شده ام فهمیدم
از لبت این همه دشنام شنیدن سخت است

از غمت چند صباحی است که شاعر شده ام
این همه قافیه از بهر تو چیدن سخت است


تو که رفتی همه جا در پیِ تو آمده ام
تا تهِ شهر برای تو دویدن سخت است

دائما,دیرزمانیست که در خواب توام
در شب قبر ز خواب تو پریدن سخت است...

امید اکبری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.