قد می کشد دلم قد دنیای چشم تو

قد می کشد دلم قد دنیای چشم تو
آدم عروج می کند از پای چشم تو
در زمهریر فصل زمستان و حجم زرد
تن پوش گرم ما شده شولای چشم تو
می ریزی از نگاه خودت در نگاه من
خورشید خنده می کند از لای چشم تو
در عمق چشم های تو طوفان شناور است
من غرق می شوم لب دریای چشم تو
آبی ترین مسافر اقلیم عشق ...من
آتش به جان ماست غزل های چشم تو
من ناگهان تمام شدم در مقابلت
با من چه می کند تب گیرای چشم تو
مخمورم از نگاه تو ای آفتاب محض
دیوانه ی صراحت مینای چشم تو
چیزی که من نخواستم از روزگار خویش
چیزی بجز طلوع تماشای چشم تو

سیدقاسم حسینی سوته

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.