او نمی داند که من دیوانه اش هستم هنوز

او نمی داند که من دیوانه اش هستم هنوز
از شراب سرخ گیرای لبش مستم هنوز

خواب دیدم بُرد دستم را به روی سینه اش
بوی عطر سینه اش را می دهد دستم هنوز

گرچه عهدش را شکست و بر سر قولش نماند
من ولی همچون گذشته عهد نشکستم هنوز

شاید او دلبسته ی یاری دگر باشد کنون
من به مُشتی خاطره بیهوده دل بستم هنوز

هر تلاشی می کنم تا که دلش آرم به دست
گرچه بی حاصل ولی از پای ننشستم هنوز

مریم جلالوند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.