گرچه دوری از برم مشتاق دیدارم هنوز

گرچه دوری از برم مشتاق دیدارم هنوز
هجر تو برده ست خواب از چشم بیدارم هنوز
روز و شب فرقش ندانم زان زمان دیدم تو را
چون دوانم از پی ات هر روز و شب, بینم تو را
ای غزال وحشی ام  , تا کی چنین آوارگی؟!
شهره ام در شهر تو زین عشق و  زین دیوانگی
سوخت دل در داغ هجرت ,بیوفا یارم ببین
آتشی در سینه دارم , نازنینا  حال ِ زارم را ببین
از زمین و از زمان بگریخته , دیگر نمانده طاقتی
چشم آن دارم عزیزا آیی اندر بر نشینی ,ساعتی
آن دو چشم مست تو با من چه کرده نازنین
شاعر و دیوانه کرده شعله را ,مرحبا, صد افرین

شعله ملکی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.