کاش می شد آینده را در نگاه تو دید

کاش می شد آینده را در نگاه تو دید
ولی جز سیاهی که‌, چیزی نیست
یکبار نوری دیدم که خورشید نبود
یک لامپ کم مصرف که بیهوده روشن بود
چطور می شود بیشتر دید و نگریست
چرا سرمه دان چشمانت خالی نیست
تکرار می شود سایه های وهم و خیال
چرا چشمان من نابینا و چشمان تو بینا نیست؟


علی لفظی قاضی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.