چشمم پی تو با دگری کار ندارد

چشمم پی تو با دگری کار ندارد
آه این دل بشکسته خریدار ندارد

گویند حریفان که نخوابیم زهجران
افسوس که این بادیه بیدار ندارد

من چشم بدوزم پی تو بهر تماشا
صد حیف که او طاقت دیدار ندارد

باز آی و گذر کن به دل خون شدی ما
این قلب پر آشوب که آزار ندارد

کالای دلم اشک بود بر سر بازار
صد شکر کنم جز تو خریدار ندارد

ماجمله اسیران ندامتگه عشقیم
این قلعه عشاق که سردار ندارد

با دفتری از میکده عشق سخن بود
جایی که در آن راه به اغیار ندارد


حسین دفتری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.