بگذر از تاریچخه ی غزل های زمان

بگذر از تاریچخه ی غزل های زمان
زندگی رهگذری بیش نیست
پس
بشتاب سوی امید
انگاه که چراغ سبز عشق روشن شود
لبخند بزن بر هزاران امید
گریه ی تلخ سکوت
بسپار به چشمان آسمان

گاهی
در غزل خفته ی خود
آرام سفر کن
تا نرنجد دلی
شاید گلی
خفته باشد
به زیبایی دستان خدا
شاید بعد از آن دگر نروید گلی
و نخواند بلبلی
ره خویش را آرام برو
هم آواز مرغ سحر
در گوش زمین گو
این جماعت چرا هوس سفر ندارند.؟

زینب موسوی ثمین

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.