دوباره رقص قلم رفته رو به عیّاشی

دوباره رقص قلم رفته رو به عیّاشی
سلام چهره ی زیبای بوم نقّاشی

نمای صورت تو قابل کشیدن نیست
ملقّبم به هنرمندِ نابلد, ناشی

غریب خانه ی دل روشن است با نوری
بیا به پهنه ی این کهکشان کنکاشی

بخوان دوباره نوای وصال دل ها را
که بند بند وجودم ز هجر می پاشی

من آمدم سر قلّه نشانی از تو نبود
قرار بود شبی پا به پای من باشی!

بهانه ی غزلم ای همیشه همراهم
نگو دوباره غزل؟ نازنین پرخاشی...!

کبوترانه دلم در هوات پرسه زده
برای زخمی بالم بریز پاداشی....

به اشتیاق تو روحم شکوفه می زند و
دوباره رقص قلم رفته رو به عیّاشی...

معصومه بیرانوند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.