لابلای بازی برگ و باد

لابلای بازی برگ و باد
پشتِ پنجره ی پاییز,
آه, بر صورتم باران داد!
دیروز از
بلاتکلیفی روز های تکراری
سوارِ تند باد
شادی را نوشیدم !
گذشتم ..
...اما گرما را
بر تن بالکن خونه ی چوبی
تاباندم
گونه های سرخ آسمان
بردیوار دلم
نقاشی شده انگار
اینجا متن رویاهای شبانه است
دامنه ی خاطرات را
سواره باید پیمود
انباشتگی گلبرگ های پاییز
لای دفتر کهنه ی غصه
فصلی را نشانده که
نه بهار نه زمستان دارد...

فرهان احمدیان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.