| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
چقدر که تنگ شده است,
دلی که هیچگاه سنگ شدن را یاد نگرفت.
و چقدر که سنگ شده,
دل هائی که هیچگاه تنگ شدن را یاد نگرفتند.
دل هائی که دلتنگی ام را ندیدند.
و من,
ساعت های ممتدی را به دیوار زمان خیره شده ام,
خیره به ساعتی بدون عقربه که صدای تیک تاک آن در فضا گم شده است ...
انگار که زمان,
از رنج کشیدن تو,
بدش نمی آید که در گوشه ای از دیوار ایستاده,
و در حال تماشا کردن احوال توست.
ای کاش می شد که دیگر دلتنگ نشد,
بیخیال, آرام, خوشحال...
محمدرضاامیری