چشمت چو ستاره یِ سحر, زلف چو شب‌هایِ دراز

چشمت چو ستاره یِ سحر, زلف چو شب‌هایِ دراز
رخ به ز قمر, سرو, تو را نیست که هم قد و تراز

فکرم همه جا در گِروِ این همه زیبایی توست
در فکرِ من آید خمِ ابرویِ تو حتی به نماز

صد معجزه هرگز نگشاید گره از کارِ دلم
لبخندِ تو از این دلِ حارس بکند صد گره باز

آنکس که چنین ریخته ترکیبِ دلارایِ تو را
هنگامه به پا کرده و محشر به چنین صنع و به ساز

تعریف نداند قلمم گر زتو, پوزش طلبم
آزرده نشو این غزل ایجاز بُوَد سروِ به ناز


محمد صادق حارس یوسفزی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.