نمیدانَم وَقتی صُبح ها به روی آینه

نمیدانَم وَقتی صُبح ها به روی آینه
لبخَند می زَنی ..
وقتی که انگُشت های کِشیده ات را
لابه لای موهای لَخت و خوش حالتَت میچَرخانی ..
و وقتی که دُکمه های پیراهَنت را لَمس میکُنی ..
یا لَب هایَت
که روی فِنجانِ چای مینِشیند
به مَن فِکر میکُنی ؟؟!
به اینکه چِقدر غِبطه میخورم
به حالِ آینه و انگشت های دستَت و
دُکمه های پیراهَنت و
آن فِنجانی که بجای مَن تو را میبوسد ..


مرضیه_ابرازه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.