قَدم بگذار

قَدم بگذار
به سرزمینِ ممنوعه ی بازوانِ من
فَتح کُن امپراطوریِ آغوشم را
با آتشِ نگاهت بسوزان تمامِ من را
من را دُچار حادثه‌ای کُن
به نامِ عشق
من در هیاهویِ این روزها
عجیب از روزگار رنجیده‌ام ...


ابراهیم پارسا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.