کجا بساط کردی که پیدایت نمیکنم

کجا بساط کردی که پیدایت نمیکنم
بیایی مثل همیشه به من گل بدهی
پولش را نگیری
ومن به تو بدهکار شوم
به جای تو می ایستم
گل ها را می چینم
به جای تو
دستان سرد و کبود شده را می فشارم
وقتی که به جای تو
کودکی ام را به خیابان می فروشم
به جای تو به بهار فکر میکنم....
ناگهان به جای تو
تن سنگین شهر می آید رویم سایه بندازد
بیدار می شوم
واین بار به جای خودم دلم برایت تنگ می شود
در آخرین بهشت زهرا
بساط میکنم
گل ها را می چینم, روی جسم پاییزیت
بدون اینکه پولش را بگیرم می روم
واین بار تو به من بدهکار می شوی............
....

آذین یوسفوند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.