نه او حرفی برای گفتن داشت

نه او حرفی برای گفتن داشت
نه من می توانستم در چند کلمه
تمام‌ وجودم را بیان کنم
هوا تاریک‌بود
با سکوتی سخت
هوا هم سرد
بادی‌ وزید و او را به آغوشم چسباند
دست هایم را روی شانه‌هایش گذاشتم
و او را محکم‌به آغوشم فشار دادم
تا بدنش از لرزش بایستید
خدا لبخندی زد و گفت..
بهترین لحظه‌ست
برای خلق بهار


ساسان مردوخی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.