| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
من شاعر شبگرد
مرزهای تاریک شب را
هنگامی که کرم ها
در آستانه پروانه شدن بودند
به پرتوهای آفتاب دوختم
من واژههایی به ظرافت یک زن را
در قلمی با جوهر امید ریختم
و زیباترین شعرهارا سرودم
شعری که ,زن را میفهمد
و شعری که, زن اورا میفهمد
من لطافت یک رویا را
در ذهن کودکی معصوم
و سکوت سنگینی را
در حنجرهی ظریف یک دختر دیدم
من شوق را
در چشمان برق خوردهی کودکی دبستانی دیدم
و امید را در دستان پیرزن سالخوردهای
با موهایی به زیبایی شاخههای گندم دیدم
مهری رحیمی