دیگر هرگز به قوّت قبل، شاعرانگی نمی کند

دیگر هرگز به قوّت قبل، شاعرانگی نمی کند
دیگر رنسانس عصرِ واژه هایش، ایدئولوژی ندارد
"زبان" همان زبان اما دیگر
"چشم ها" همان چشم ها نیستند
طور دیگری همه چیز به نظر می رسد
فرض کن آسمانش، زمین شود
فرض کن روزش، شب شود
فرض کن بدیهیاتش، غیرقابل اثبات شود
وقتی که تمام عقل سلیم ها را زیر سوال ببرد
به عشق بگوید توهم
به مرگ بگوید خیال
به گذر زمان بگوید سکون
به رنج بگوید لذت
شمارنده ی تعداد شات های دوربینش را
فقط برای اینکه نداند آخرین عکس
کدام ثانیه گرفته خواهد شد
از کار بیندازد
او دیگر او نیست
شاید تو باشد
شاید هم من
حتی می تواند هیچ کس باشد
یا کسی در لازمان و لامکان
نمی دانم!
اما یقین دارم که او دیگر او نیست...!

فرزانه فیض الهی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.