آسمان بارید از احساس من قطره قطره تو را.

آسمان بارید از احساس من
قطره قطره تو را.

تو چه میدانی من
شب تا سحر
چسان تو را سرودم ،
چه داستانها و رازها تافتم
تا شدی تو

و
قطره قطره باریدی
روی صورت من.

قاسم رندی

من در خِشابِ خنده های آخرت ماندنم

من در خِشابِ خنده های آخرت ماندنم
شلیک کردی من همینجاخشک، وا ماندم

ترسیدم ازعشقی که بی رحم است وطوفانی
یک آیه نازل شد........،تورا درخلوتم خواندم

روحم شدی،جانم به ساز چشمکت رقصید
هر غصه ای در سر کشیدی از دلت راندم

بوی تو،بوی شبنم است وسیب ونارنگی
باعطرتو دریک لباس سرخ،..... جاماندم

دل نامه های مانده در افسارِ ذهنم را
با ترکشِ چشمان گیرای تو سوزاندم


زیبای من ، دریاترین ،دریای اقیانوس
من با تودرساحل ترین رویای خودماندم

فاطمه شایگان

همان که ثانیه های مرا پر از غم کرد

همان که ثانیه های مرا پر از غم کرد
مرا اسیر نگاهی غریب و مبهم کرد
به جای خنده به لب های من نشاند آهی!
نگاه خسته مرا انیس شبنم کرد
خودم که هیچ اسیر نگاه او شدم
پر از غرور دلم را به پای خود خم کرد
بدون آنکه بخواهد از این حوالی رفت
مرا غریبه و تنهاترین عالم کرد
دوباره در به دری ها، دوباره بی یاور
مرا دوباره اسیر غمی دمادم کرد
چه می شود که بیاید، خدای من اینجا
همان که ثانیه های مرا پر از غم کرد.

طاهر جمشید زاده

واژه ها

واژه ها
هنوز
درسبدانتظار
بوی آمدنت
می دهند
مبادا
در میانه
راه به
دعوت نسیم
لانه پروانه ها
رفته باشی.

پرشنگ بابایی

خواب دیدم تو را بغل کردند،

خواب دیدم تو را بغل کردند،
توی قلبم، جهان در آشوب است
غول جادوی آرزوهایم،
چون مسیحی که بی تو مصلوب است


فاطمه خجسته

عشق یعنی....

عشق یعنی....
پایانِ فاصله ها
جائی در آغوشِ آب
که عطشِ خاک فرو می ریزد!!
یعنی
هم آواییِ نَفَسها
لرزشِ کر و لالِ لب
نطقِ نافذِ چشم
آنگاه که دستانت
پرده از نیمهٔ نهانِ ماه می گیرد
تا رنجِ فراق به تبسمش بِشویَد!!
آنجا که روحش
آسوده از تحدیدِ حرمانها
ملکِ جانت را مالک می شود!!


علیزمان خانمحمدی

یک پَر سقوط

یک
پَر
سقوط
یک دان پـــــــرواز ...
آشیان من
سالهاست
بنگاهِ پرندگانِ مهاجرست.


آرمان پرناک

زلف بر باد دادی و شد دل از دست

زلف بر باد
دادی و
شد دل از دست
دست بر دل این چنگ زدی و
شدم یکسره
سرمست
کاش تنها مرا بود
هوای آن دل و
آن چشم و
آن لبخند


مهرداد درگاهی