ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دلبرانه لبخند بزن
که امشب
چشمانت شاعران غزل خوان شده اند
چه زیباست..،
گندمزارِ گیسوانت پریشان و رقصان
میان موج تابش خورشید تابستان
گونه هایت همچون درختان انار
طعم لب هایت خوشه های تاکستان،
شاید نسیم از تو بوسه ای دزدیده
که تمام واژه ها مثل سیبِ درون سبدهای
روی دوشِ دختران سرزمین مادری
لب هایشان از شرم
اینگونه سُرخ شده!
مرتضی سنجری
بارو بندیلت را جمع کن
باید برویم به دور دست ها
دستت را به من بده
چیزی نگو فقط بیا ..
چشم هایمان مسیر را نشانمان میدهند
و لبهایمان آماده بوسیدن!
باید برویم
به همانجایی که فقط من باشم وخودت
و دوستت دارم هایی ..
که چشم هایمان به هم میگویند
و لبهایی که طعم عشق را خواهند چشید..!!
عباس_عظیم_زاده
بعضی آدمها عین یک گل نایاب هستند...!
دیگران
به جلوهشان حسد میبرند،
خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد!
تمام درخشش آفتاب و تری هوا را میبلعد و جا را برای آنها تنگ کرده.
برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته..!
به او حسد میبرند و دلشان میخواهد وجود نداشته باشد. یا عین ما باش یا اصلاً نباش...!
سیمین_دانشوری
خداوندا
اگر جایی "دلی" بیتابِ دلدار است ...
نمیدانم چطور ، اما خودت پا درمیانی کن !
سعید_صاحب_علم
عقربه های بی رحم زمان
توان دزدیدن لحظه ها را ندارند
اگرچه کند پیش برود
من لحظه ها را خواهم ساخت
چرا لحظه هایمان با هم نمیخوانند؟
وقتی لحظه ای در خاطرت
خیالی از مرداب را جای نمیدهی
زمان برایم کند میشود
هر لحظه صدای مرگ را میشنوم
نیلوفر
من از تو چیز بزرگی میخواهم
وجودت را همه دارند
اندکی اعتماد به من بنوشان
برای من یک فنجان ،خنده تلخ تو کافیست
کندی زمان اگرچه پیرم کرده
جوانیم را در لحظه ای میدانم
خاطرت برای مرداب پرواز کند
نیلوفر
با آخرین غروب قرن، زمانم را گرفتی
ولی من لحظه طلوع آن را خواهم نوشت.
حسین بهشتی
آرام وبی استرس
مغرور و جذاب
ای شکوفه گل یاس
در این نم نم باران
غرق در مه و شبنم
مدهوش کرده ای
تن همه باغ را
آرام و بی صدا
مینوشم
شهد تنت را
مست مستم
فصل انگور نیست
انگور چیست؟؟
تویی اصل می ناب
وجز من کس نخواهد دانست این راز را
ای شکوفه گل یاس....
رسول طاوس پر