| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
چشمان تو ،
خاطرات باران خوردهی فصل های زخمی سرنوشتم را
با تلنگری غضب ،
به طوفانی می رساندکه درآن ،تنها قلب مدفون شدهی
گورستان لحظه هایم،
احیا می کند هزار ثانیه ی بی تو بودن را !
و درمن دوباره می شکند،بال وپری را
کز عرش تو
به ارمغان بُردم بر فرش دل،
طوفان چشمان سیاه تو ،چراغ روشن فرداهایم را
می رُبود!
تا فرداهایم ،
در تاریکی، به دور از همهی بودن ها
نبودنت را به اشک ،چاره کند.
و خاکستری های روزگار بی رنگم
تنها به خاطر تو
تا فردا، منتظر باشند!
تا تو، راه بی بازگشت خود،
دوباره باز گردی!
و این یعنی جنبش واژه ها
در فضای خالی خط خورده های تولد من!!
اعظم حسنی