یک نگاه مست تو صبر و قرارم ﺑﺮﺩﻩ است

یک نگاه مست تو صبر و قرارم ﺑﺮﺩﻩ است
هوش و دین و دانش و دار و ندارم ﺑرﺩﻩ است

هر کجا باشی دل شیداى من دنبال توست
رفتنت بوى خوشِ عطرِ بهارم ﺑرﺩﻩ است

آسمان می گِرید و سیلاب اشکش از دلم
خاطرات خوب و شیرین نگارم ﺑرﺩﻩ است

در مسیر عشق تو ، عمری قدم برداشتم
هرچه مانده از غرور و اعتبارم برده است

خنده ام پژمرد و مانده بر لبم مهر سکوت
از جوانی فرصتِ شور و شرارم ﺑﺮﺩﻩ است

آتَشی بر جان و بر این منزل ویران زدی
تا به سر حد جنون و انفجارم ﺑرﺩﻩ است

نیست دیگر در دل من جز غم سوزان عشق
طعم شیرین ، گاه تلخِ انتظارم ﺑرﺩﻩ است

یاسررشیدپور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.