سر ساعت قرار بیقراری را نمیفهمی

سر ساعت قرار بیقراری را نمیفهمی
دری وامانده و چشم انتظاری را نمیفهمی
شده یک ثانیه یک قرن بر تو بگذرد؟ هرگز
تو اصلن معنی لحظه شماری را نمیفهمی
تمام روح و جانم درد دارد... درد یعنی چه؟!
به خود پیچیدن از یک زخم کاری را نمیفهمی
به خود یک بمب خواهم بست در پایان شعر اما
تو این بیت سراپا انفجاری را نمیفهمی

"حمید رستگار"

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.