پیش نگاهِ گرم تو، دیگر مجالِ دردنیست

پیش نگاهِ گرم تو، دیگر مجالِ دردنیست
وقتی تو باشی پیش من، دیگرزمستان سردنیست

رنگ رخ هرکس دهد، تعبیری از سِرِّ درون
اماکنارتو دگر، رنگ رخی که زرد نیست

هرگز توباخود گفته‌ای، رازدلِ مجنون چه بود؟!
هیچ التماسی درجهان، مثل نرو، برگرد نیست


شاید توباخودگفته‌ای روزی فراموشت کنم
حتی گمان کردی غمم، مثل غم یک مرد نیست

فصل است بی تو وصل ما، درانتظارت مانده‌ام
ای بارشِ لطفت مدام،باتوجهانم فردنیست


ویرانه‌ای مانده به جا، ازآن دلِ آباد من
حالا همه هستندوباز، آنکس که ویران کرد نیست

احمدصیفوری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.