| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
درانتهای کوچه پس کوچه های اذر
اسمان چه قدر نگران است
باد ها دست از لجاجت برداشته اند
وپرندگان سکوت سردرا میهمان خوان نغمه های پر ازطراوتشان کرده اند
کوهها خسته اما صبور ایستاده اند
و دریاها سردرگم مانده اند
غرقِ در دنیای بی سروته و گذرا.
ومن تنها تراز همیشه
خودم را گم شده ای خوشبخت میبینم
که هنوز با یادِعطرِ یاسِ دلتنگیِ عزیزانم شکوفه ی عشق سبز میشود روی لبانم
یکسال دیگر گذشت
ومن ذره ذره وجود عزیزانم را در خود فراوان احساس میکنم
ونیزار دلم را میزبانِ گلریزانِ غرورِ مردانه اش
اصلا خودم را اسیر لج بازی های بی سروته ام میکنم
ولذتی بس وافر میبرم ازنادیده گرفتن خط قرمزهایش
بگذار یا دیوانه ام کند یا مرا بمیراند این بودن و نبودن های ناموزونش .
یکسال دیگر هم گذشت و من باوردارم که نشستن رد غبار تردید برروی گل های سرخ عشقم بی معناست
کاش میتوانست
بفهمد
غم میگذرد
شب و روز های بی او می ایند و میروند وتمام اتفاقات هستی ناپایدار هستند
اما شعله های اتش عشقش تا ابد درقلب من ماندگار
ومن بی خیال شمردن تارهای سفیدِ موهایی میشوم که حاصل بی مهری های قصه ی عشقی ناسرانجام هستند
و ساده لوحانه درتلاشند
چروکهای روی چهره ام را مخفی کنند.
باتمام این تفاسیر
شیرین و گاه تلخ
اذر 1400 را بدرقه میکنم با روی خوش
اما حس زیبای دوست داشتنم را نه.
لعیاقیاثی