کجا جدا شوم از تو که بعد از آن تو نباشی

کجا جدا شوم از تو که بعد از آن تو نباشی

کسی که داده مرا از خودم امان ، تو نباشی

کجای زندگیم دست می دهد که به تلخی

گریزم از تو  وآغوش مهربان ، تو نباشی

کجای گریه بخندم ، کجای خنده بگریم

که پشت گریه و لبخند ، توامان تو نباشی

کدام قصه بسازم که بی تو رنگ نبازد

کدام شعر بخوانم که در دهان تو نباشی

به رغم عشق من و تو ، سپاه بد دلی و شک

هزار جهد بکردند در جهان ، تو نباشی

تو را اگر چه نمی یابمت ، هنوز برآنم

که در مکان تو نگنجی که در زمان تو نباشی

هزارچشم تو از هر کجاست خیره به سویم

کجا نگاه کنم من که این و آن تو نباشی


- عبدالجبار کاکایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.