از خیال تو که برمی گردم

از خیال تو که برمی گردم

تنهائی

تمام 'من'هائی را

که از تو ساخته ام

از من می گیرد

من می مانمُ

چشم هائی پر از جای خالی ات

و یک آغوش

شبُ بارانُ پنجره

و رؤیاهائی که دیگر

مرا نمی بینند

دلم می خزد

به سایهٔ آخرین صورتت

آخرین نامت

و چقدر گریه به من نزدیک ست !

پرویز صادقی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.