حتی اگر دور ترین باشی

حتی اگر
دور ترین باشی
در شهامت لب هایم
بوسه ایست
بی هیچ مرزی ...


محمد_شیرین_زاده

نشستم سالها بر ساحل عشق درخشانت

نشستم سالها بر ساحل عشق درخشانت
و مروارید شعرم را
فرو آویختم بر گردن همرنگ مهتابت
ولی دیشب که بازوی کسی بر گردنت پیچید
ز هم  بگسست گردنبند احساسم
و مروارید ها  در کام موج حسرتم غلتید

فرخ تمیمی

یکی از موندگار‌ترین هدیه‌هایی که

[ یکی از موندگار‌ترین هدیه‌هایی که
می‌تونی به خودت بدی
اینه که زندگیت رو جوری پیش ببری
که برای لذت بردن از لحظه ها لَنگ کسی نباشی!]

منتظر صاعقه ام

منتظر صاعقه ام
شبیه باران
در هوای ابری
بگو دوستم داری
می خواهم
تا نهایت عشق
ببارم ...

محمد_شیرین_زاده

نوشته بود من اونقدری بزرگ شدم که

نوشته بود من اونقدری بزرگ شدم که بدونم دیگه مال من نیستی،
.
.
.
.
‌.
‌.
ولی هنوز اونقدری بزرگ نشدم که دلم برات تنگ نشه.

گاهی از رویای تو می گذرم

گاهی از رویای تو می گذرم
گیرم که نمی بینی
و گاه از خواب های من تو می گذری
افسوس که نمی بینم


بیژن نجدی

شب را روی طاقچه گذاشتم

شب را روی طاقچه گذاشتم
باد وزید
پنجره باز شد
شب سقوط کرد
ماهی های قرمز سیاه شدند
آیینه ها تاریک
و من
به دنبال سایه ام
تا سرزمین خواب ها رفتم !

فرشته_محمودی

باور کن! این را با تمام وجودت باور کن

نصف شبا آدم یاد آدمای زندگیش میافته. یه مروری میکنی و می‌رسی به نتیجه‌گیری بی‌نقص بانو شیمبورسکا؛

«باور کن! این را با تمام وجودت باور کن؛ که آن‌که وعده‌ی همیشه‌ماندن می‌دهد، از همه رفتنی‌تر است».


اورج جورول

انسان آهسته آهسته عقب‌نشینی میکند،

انسان آهسته آهسته عقب‌نشینی میکند،
هیچکس یکباره معتاد نمی‌شود،
یکباره سقوط نمی‌کند،
یکباره وا نمی‌دهد،
یکباره خسته نمی‌شود،
رنگ عوض نمی‌کند،
تبدیل نمی‌شود و از دست نمی‌رود،
زندگی بسیار آهسته از شکل می‌افتد و

تکرار خستگی بسیار موذیانه و پاورچین رخنه می‌کند؛

قدم اول را اگر به سوی حذف چیزهای خوب برداریم
شک نکن که قدم‌های بعدی را شتابان برخواهیم داشت.

نادر ابراهیمی

هر شب با کلافی از شعر

هر شب با کلافی از شعر
رو اندازی میبافم
و تا گردنت را می پوشانم
می پرسی با من خوشبختی
باز تکرار می کنم اگر این قدر رویا نبودی

پری_کوتی